نویسنده مهدی در بهمن ۲۶ام, ۱۳۹۵
در شبی سرد و زمستانی که عشاق از پی معشوقهاشان میروند آرام،
روزگاری مرده، دنیایی پر از ابهام،
لحظههای تند و ناآرام،
دوستت دارم!
دوستت دارم نه چون آن روز اول! صد هزاران بیش!
هرچه خواهد یا نخواهد گو بیاید پیش
دوستت دارم
سیدمهدی دلیلی
بهمن ۹۵
نویسنده مهدی در دی ۲۸ام, ۱۳۹۴
عشق من، عاشق هرلحظهات اینجاست، بیا
لحظههایی چه دروغ، ای تو همه راست، بیا
چه تفاوت ز کجا تا به کجاها برویم
دوستت دارم و اینها همه پیداست، بیا
«عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد»؟
من نه رندم، نه بلاکش، نه به اینهاست، بیا!
واژهی عشق در این روز چه معنی دارد؟
معنی واژه دگر جمله خود ماست بیا
نه ز دیروز و نه فردا بهراسم هرگز
عشقِ امروز، نه دیروز و نه فرداست، بیا
به کجا میروی ای دوست؟ کدامین منزل؟
عشق من! عاشق هرلحظهات اینجاست! بیا!
سیدمهدی دلیلی
دیماه ۱۳۹۴
نویسنده مهدی در دی ۱۴ام, ۱۳۹۰
سلام آقای اشترنبرگ
امیدوارم حالتان خوب باشد یا اگر هم مردهاید روحتان خوب باشد یا اگر وجود ندارد خلاصه یه چیزی این وسط خوب باشد!
راستش اسمتان را در اینترنت پیدا کردم و از آنجا که در زمینه عشق استاد بودید گفتم نظریه شما را بخوانم اما چند مشکل دارم…
گفتید عشق سه ضلع دارد: اولی را شوق رسیدن مینامم که وقتی از یارت دوری ابراز دلتنگی کنی! دوم تعهد و سوم خوشی در باهم بودن
آقای اشترنبرگ اما سرگذشت من
دروغ چرا! عاشق بودم! اما فقط اولین ضلع را داشتم. خلاصه گذشت و عاشقی تمام شد. بعد از آن دیگر شوق و دلتنگی هم به کلی تمام شد!
دومین عشقم با تعهد شروع شد و بی تعهد تمام! بی تعهد که میگویم یعنی بی تعهد محض! دیگر به کسی و چیزی تعهدی نداشتم
سومین عشقم با خوشی باهم بودن و شاید با عقده خوشی شروع شد و هنگامی که تمام شد دیگر آن را هم نمیخواستم
اما آقای اشترنبرگ عزیز! عشق چهارمم هیچ یک از این سه ضلع را ندارد ولی عجیب خوب است! عجیب!
میگویی چهار نفر نبودند؟ خوب نبوده باشند! برای من که چهار نفر بودهاند حتی اگر همهشان یکی باشند. یا حتی همه در خیالم!
پ.ن: چه کنـِـــــــــــــــــــــــــم؟
پ.ن۲ : از چهارشنبه نوشتهای یک سید:دی
نویسنده مهدی در خرداد ۲۴ام, ۱۳۹۰
آمدی آنگاه که خسته بودم
در طلب عشق نشسته بودم
بی طلب مزد شدی یار من
همدم و شیرین و وفادار من
عشق حقیقی به من آموختی
در طلب خوبی من سوختی
لیک تو ای ماه وفادار من
دلبرمن نوگل من یار من،
از منِ من بت بر خود ساختی
خار بُدم گُل نگه انداختی
زخم زدم بر بدنت ساختی
در ره من هرچه که شد باختی
لیک نخواهم که دگر گل شوم
بی غم و هم یاور بلبل شوم
دلبر من خوب من ای ماه من
من همه خارم تو نه همراه من
عشق، نه در من بتواند بماند
بلبل سرگشته نه بتوان بخواند
لیک تو عاشق تو سزاوار عشق
همدم و غمخوار و وفادار عشق
در همه احوال گلی پر سرور
باشی و هستی همه سر پر غرور
تا که غم و غصه نباشد سزای
میسپرم یار خودم بر خدای
نویسنده مهدی در بهمن ۶ام, ۱۳۸۸
صادقانه بگویم
دوستت ندارم
عاشقت نیستم
دوست فراموش میشود
عشق میمیرد
اما تو ….
نویسنده مهدی در دی ۲۹ام, ۱۳۸۸
سلام نازنینم
سلام بهترینم
سلام ای ترانه
تو! عشق اولینم
سلام باوفایم
سلام هم صدایم
سلام گرم برتو
تو! یار آشنایم
تو بهترین امیدی
تو عشق را نویدی
تو سبزی چمنزار
تو برتر از سپیدی
بیا بیا کنارم
که جز تو من ندارم،
قرین و همدم و یار
تویی همیشه یارم
نگاه عاشقانه
سکوت عارفانه
صلابتی دلانگیز
شکوه عالمانه
تو آتش خیالی
تو نوری و جمالی
تو نوش آن گل سرخ
تو مظهر کمالی
تو عشق آخرینی
تو برترین نگینی
ستارهای طلایی
فرشتهی زمینی!
بیا! بیا و بنشین
سبو سبو ز نوشین-
لبت عنایتی ده
به مبتلای مسکین….
نویسنده مهدی در آذر ۱۵ام, ۱۳۸۸
آرامش نداری آنگاه که در پی چیزی باشی
پس هرگز در پی آرامش مباش!
نویسنده مهدی در مهر ۱۱ام, ۱۳۸۸
«هرکی اومد تو زندگیم میبردمش تا آسمون
امروز میشد رفیق راه فردا واسم بلای جون
نمیشه قلب عاشقو به دست هرکسی سپرد
نمی دونم بد میاورد یا چوب سادگیشو خورد
هرچی که به سرم اومد تقصیر هیچ کسی نبود
هرچی که بود پای خودم تو قصه هام کسی نبود
هیچکسی عاشقم نشد هیچکی سراغم نیومد
جواب کار خودمه هر چی بلا سرم اومد
تقصیر هیچکسی نبود هرچی که بود به پای من…»
نویسنده مهدی در بهمن ۸ام, ۱۳۸۷
چه بگویم یاران؟
باز هم دلتنگم
از برای دلدار
باز هم غمگینم
باز هم گریانم
چه بگویم یاران؟
باز تنهایی و غم
باز دوری و ملال
باز تنهایی و ترس…
ترس از تنهایی!
چه بگویم یاران؟
من دلم میخواهد
تک و تنها بنیشنم اینجا
چشمهایم بسته، آغوشم باز
یار آید به برم بنشیند
و به جز یار و من و عشق همه بگریزند
چه خیال خامی
چه سبکسر شدهام میدانم
ولی آخر چه کنم؟
من دلم میخواهد!
پ.ن: در حالت خواب آلودگی نوشتم توجه نکنید[چشمک]
نویسنده مهدی در دی ۲ام, ۱۳۸۷
باز هم سلام
یک سلام گرم
یک سلام عاشقانه از برای یار
باز هم درود
یک درود سبز
باز هم نگاه
یک نگاه نغز
باز زندگی
باز عاشقی
باز واژه واژه وجود تو
بغض سنگفرش کوچه ها
از حسادت قدوم تو
باز دست من
باز دست تو
باز پای من
پا به پای تو
باز قلب من
آشیان تو
باز هم سلام
از برای تو
جدیدترین دیدگاهها