به نام جهان، هم جهان آفرین
به نام خداوند پاک و برین
یکی قصه باشد پر از آه و درد
نگاریده این، قاتل خویش، اندر نبرد
بدیدیم و خواندیم بس داستان
ز قتل عزیزان و هم راستان
ولیک این یکی آرد انسان به خشم
«یکی داستان است پرآبِ چشم»
ز روزی که شد آفرینش شروع
ز هر زیر و بم از اصول و فروع،
خلایق پی لقمه نانی بدند
پی خورد و خور، زندگانی بدند
از آن پس پی راحت و امنیت
ز دست غریبان صاحب نیت
پس از آن بسی داستانها بدست
که کس نابداند چه بود و شدست
به روزی رسیدند و رفتند پیش
بگشتند جمعی پی اصل خویش
یکی اصل خود از قمر یاد کرد
یکی خانه بر آب بنیاد کرد
یکی ساختش یک خدایی ز گِل
بگفتش که بر آن ببندیم دل
خلاصه ز هر قصه گفتند بس
شب و روزشان شد به لهو و عبث
کسانی از آن جمع خبره بدند
که از دانش و هوش بهره بدند
بگفتندشان این خدایان کجا
توانند آغاز خلق شما؟
خدای جهان آفرین برتر است
ز هر فکر و هر دیدهای مستر است
پرستیدن سنگ و چوب و گیا
حماقت بود، نه عبادت خدا
جماعت به ناگه دو دسته شدند
که گویی، همانا، گرفتند پند
یکی شد به عقل و خرد بدگمان
یکی دشمن بت شد و بت گران
ولیکن نپایید دیری از آن
که گشتند هر دو جماعت به سان
بگفتند عقل و خرد هم بت است!
ز عرفان و تدبیر شویید دست
خداوند داده به ما راه و چاه
دگر پس چه جوییم بهر صلاح؟
تفکر بود دشمن آدمی
خداوند گفتست از هر خمی
بدین سان جهان تیره و تار شد
تفکر بد و عقل بیمار شد
گذشت و گذشت و جهان تیره گشت
سفاهت به دانا بدن چیره گشت
سلاطین همه راضی از این مسیر
و مردم همه گشته چونان اسیر
اسیر تحجر، و تقلید خویش
ببردند دور جهالت به پیش
سلاطین به نام خدا برده زر
و مردم به حکم خدا داده سر
چنین است آری ره و دین ما
برفتست از دست آیین ما
ز عقل و خرد دور، و بس بد گمان
جهالت شده شاه این مردمان
خدایا، خدایا، خدایا، خدا
بکن جهل زین مردم ما جدا
به اندیشه کن این جهان را درست
به دانایی و عقل و رای نخست
ولی آه، من هم همین گونهام
به غفلت ز نفس خدا گونهام
ز سستی خدا را فرا خواندهام!
ز جهد و تلاشی که وا ماندهام
خداوند عقل و خرد داده ما
خداییم ما! آری آری خدا!
«بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این خاک ننگ آوریم»
پ.ن: ببخشید اگه وزن و قافیش بد بود یا غلط املایی داشت. خیلی وقت بود شعر نگفته بودم.
*واضحه که اونایی که داخل گیومست از فردوسیه.
اردیبهشت ۱۴ام, ۱۳۸۹در۷:۱۴ ب.ظ
مثنوی گفتی؟ :دی
اگه پینوشته رو نداشت یه ساعت واست میخریدم :دی
عالی بود و پر معنی 🙂
اردیبهشت ۱۴ام, ۱۳۸۹در۱۰:۲۲ ب.ظ
ایول!
قشنگ بود
اردیبهشت ۲۳ام, ۱۳۸۹در۱:۲۰ ق.ظ
به به!
خرسند شدیم از این شعر زیبای پرمعنی بعد این همه سکوت
دست مریزاد
مرداد ۷ام, ۱۳۸۹در۳:۲۸ ب.ظ
سلام.
از سایت”دوره” . دانشگاه یزد شمارو پیدا کردم.
شعراتون زیبا بود مخصوصا اونی که در مورد امام حسین(ع) گفته بودین.
البته توی مضمونش حرف هست.
ممنون.
یا علی.
مهر ۷ام, ۱۳۸۹در۵:۱۱ ب.ظ
خیلی عالی بود مرسی باز هم بنویس
خرداد ۲۸ام, ۱۳۹۳در۸:۱۲ ب.ظ
سلام.واقعا شعراتون قشنگه.شبیه شعرای اخوان ثالثه،ک خیلی دوست دارم…
شرمنده،میتونم از شعراتون استفاده کنم برای بستام؟!؟
تیر ۱۸ام, ۱۳۹۳در۹:۵۱ ب.ظ
سلام. ببخشید من خیلی وقت بود سر نزده بودم. حتما. لطف دارید
اسفند ۱ام, ۱۳۹۳در۳:۵۴ ب.ظ
درود بر شما
من برای اولین باری هست که به سایتتون میام از اشعارتون لذت بردم واقعا خوشحال میشم بیشتر اشنا بشیم
ای دی لاینamir.mehri
ادرس ایمیلم هم که هست پی ام بدید لطفا