دوستت میدارم…
نه به اندازه کوه
نه به اندازه دشت
نه به اندازه یک برگ لطیف و زیبا
یا به اندازه باد خنک اول صبح
دوستت میدارم
بیشتر از همه خوشبختی ها
صاف تر از همه دلتنگی ها
تو تجلی هزاران دریا
من نماد تشنه
تو همه پاک و لطیف
من پی توبه ز ناپاکی ها
تو خود خورشیدی
لیک…
من در این ظلمت بی همدم خویش ،
پی فانوس وجودت گشتم!
کاش میدانستم…
کاش میفهمیدم ،
که تو از دایره کون و مکان بیرونی
تو چه وسعت داری!!
از دم خانه قلبم هستی …
تا به اعماق فضا
از سر قله امید بشر ،
تا ته درّه نومیدی ها
از سراپرده نور ، تا به تاریکی ها
تو همه خوبی ها ،
در همان بستر نا محدودی
تو همان غنچه یاسی که دم صبح شکفت
یا همان بچه که دیروز به دنیا آمد
یا همان سنگ که افتاد از کوه
یا چرا اینهمه دور؟!
حرف قلبم این است …
راست گویم تو منی!!!
جدیدترین دیدگاهها