لحظه ای نیست دگر
من نخواهم بود در لحظه بعد
من ِ تنها ، بی کس
زود در تنهایی خواهم مرد
جسم من شاید سالم باشد
لیک من میمیرم
کاش عاشق بودم
تا یکی باشد ، که مرا زنده کند روز دگر
من ِ تنها ، بی کس ، خواهم مرد
سعی میکردم قبلا
تا همه دنیا را سبز کنم
یا خودم را مشکی
هیچ یک رنگ نشد!
من همان آبی هستم، خواهم ماند
و جهان رنگین تر خواهد شد
خالی از سبز ولی
و کمی آبی هم کمتر خواهد داشت
و من ِ دیوانه
نقطه ای خواهم شد بس کمرنگ
خط بعدی دیگر نیست
آخر شعر اینجاست!
جدیدترین دیدگاهها